۱۳۹۱ اسفند ۲۷, یکشنبه
۱۳۹۱ اسفند ۲۶, شنبه
دیده شود حال من...
من همگی چو شیشه ام ،
شیشه گریست پیشه ام
آه که شیشه ی دلم
اگر چون گرگ ما را می درانند
چه چاره چون به حکم آن شبانیم*
من ز ابر چشم خود بر کشت جان باریده ام*
بی وطنیست قبله گاه در عدم آشیانه کن*
چون ابر در آمدیم و چون باد شدیم*
دلا بگریز از این خانه
که دلگیراست و بیگانه
به گلزاری و ایوانی که
فرشش آسمان باشد*
(مولوی)
مهمانی چشم ودل
یک زمستان دیگر تمام شد و بهار دیگری رسید(اشتباه نکنید بهار خودمان را می گویم همان بهاری که همیشه بوده و همیشه
خواهد بود این بهار تازه که سر زبانها افتاده را با ما کاری نیست).
گرچه من زیاد در قید امروز نیستم و دیروزها را بیشتر خوش دارم چرا که این روزها ؛ امروزها هیچ خوب نیستند و من
ترجیح می دهم در دیروزها پرسه بزنم.
ولی با تمام این حرفها نمی شود از نوروز گذشت چرا ؟ شاید چون یکی از نادر چیزهایی است که هنوز مال خودمان است
به هر حال امید وارم در این نوروز چشم و دلتان فقط خوبی ببیند و بس...
اینهم آخرین چشم انداز زیبای زمستانی.
کلمات words
حدود نه سال داشتم و در این سن فکر آدم به کار افتاده است، مگر در صورتی که خوشبخت باشد.
آقای هامیل می گوید که بشریت ویرگولی است در کتاب قطور زندگی.
آقای هامیل می گویدبا کلمات می شود همه کار کرد بی آن که کسی را به کشتن بدهیم.به وقتش خواهیم دید.آقای هامیل می گویدکلمات از هر چیزی قوی ترند.
آقای هامیل او دیگر نه یهودی است و نه چیز دیگر، فقط همه جایش درد می کند.و شما هم آنقدر پیر شده اید که دیگر نوبت خداست که به فکرتان باشد نه اینکه شما به فکر او باشید.برای دیدن خدا حتی به مکه هم رفتید، حالا دیگر نوبت اوست که
کاری بکند.
(رومن گاری)
(رومن گاری)
۱۳۹۱ اسفند ۲۵, جمعه
۱۳۹۱ اسفند ۲۴, پنجشنبه
دستهایم را ....
دستهایی که مهربانند ، دستهایی که گرمند ،
دستهایی که کمک می کنند ، دستهایی که تسلا می دهند ،
دستهایی که نوازش می کنند ، دستهایی که دوست دارند،
دستهایی که با هم هستند ....
چه تفاوتی است بین این دستها و
دستهایی که حکم جنگ را امضا می کنند ،
دستهایی که ماشه را می کشند ،
دستهایی که شکنجه می کنند ،
دستهایی که به روح انسانها تجاوز می کنند....
اشتراک در:
پستها (Atom)