۱۳۹۳ مهر ۹, چهارشنبه

دیده شود حال من...


کسی ما را صدا می زد
کسی از یک پنجره
حجمی از سکوت را بر پیکر ما ریخت
ابر ذوزنقه و سرخ
چون یک لخته خون
در آسمان دوید

ساعت بیمار گونه لبخند زد
و آیینه تصویر دختر را بوسید .
                         (کامیار شاپور)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر