۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

فصل ها...

و حالا بهار...

یار مهربان best friends





مهمانی چشم و دل


یادگاران اهل درد


دیده شود حال من...

 

گاه در بستر خویش ،پهلو به پهلوی گریه که می غلتم
با من از رفتن ، از احتمال
از نیامدن ،از او،از ستاره و سوسو سخن می گویی.

شانه به شانه من

با من از دقیقه زادن ،از هوا،از هوش

از هی بخند هفت سالگی سخن می کویی.

خدایا چقدر مهربانی کنار دستمان پرپر می زد و
آینه نبود تا تبسم خویش را تماشا کنیم .

                                   (سید علی صالحی)






دلا خوکن به تنهایی...


عکسهایی که دوستشان دارم


خونه مادر بزرگه


خاک خوب




آلبوم دیروز

mae  west

۱۳۹۳ اردیبهشت ۹, سه‌شنبه

فصل ها...

و حالا بهار...

کافه 55


درختها trees




از سر دلتنگی

 



هم
در  
میان 
مردم
و
هم
بر
کناره ام .

           (صائب)

اتاقی از آن خود


دلخوشیها کم نیست


بچه های جهان children world





مهمانی چشم و دل


نمایشگاه

peter  martensen
 





هنرهای خیابانی


۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه

فصل ها...

 وحالا بهار...

آن روزها- یک ترانه

 



آینه می شکنه 
هزار تیکه میشه
اما باز تو هر تیکه اش
عکس منه.....

از سر دلتنگی

 



آه
افسوسی 
است
هر سطر 
کتاب 
زندگی .
          (صائب)

یادگاران اهل درد


کمی تا قسمتی فکر کردن


یک قاب a frame


یک پنجره a window


یک لحظه از زندگی a life


مهمانی چشم ودل

کلمات words

بیبی ساگز مقدس این همه را از کجامی آورد؟چرا او و وابستگانش همیشه در مرکز همه قرار دارند/چه جور است که او همیشه دقیقا میداند چه وقت چه کاری انجام دهد نصیحت کند پیغام بدهد بیماران را شفا بدهد ،فراریها را پنهان کند ، دوست بدارد،آشپزی کند و بازهم آشپزی کند دوست بدارد،موعظه کند،آواز بخواند ،برقصد و همه را دوست بدارد.انگار این شغل اوست و تنها شغل او .



بیبی ساگز در اثر سختی کار آهی کشید و لحظه ای بعد دوباره راست شد و یک بار دیگر بوی ناخشنودی به دماغش خورد دسته ی کج بیل را فشرد و به فکر فرو رفت.اوبه این برداشت خودش عادت داشت که هیچ کس خیر خواهش نیست ولی این نفرتی که آزادانه در هوا موج می زد،چیز تازه ای بود.از جانب سفیدپوستها نبود.در این مورد اطمینان داشت.







           کتاب دلبند   ترجمه شیریندخت دقیقیان   اثر تونی موریسون   toni  morrison  1931