۱۳۹۴ خرداد ۱۹, سه‌شنبه

مهمانی چشم و دل

دلم می خواست ساعتها روی این پله بنشینم وبه روبروم نگاه کنم و کسی به کارم کار نداشته باشه تا خودم خسته بشم یا خوابم ببره یا بمیرم....!


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر