۱۳۹۴ مرداد ۲۹, پنجشنبه

آن روزها- یک ترانه

 
خدا گریه ی مسافرو ندید
دل نبست به هیچ کس و
دل نبرید
آدمو برای دوری از دیار
جاده رو برای رفتن آفرید
جاده آغوششو وا کرده برام 
منتظر مونه که من با هاش بیام
قصه ی تلخ خداحافظی رو
می خونم با این که بسته است لبهام
پشت سر گذاشتن خاطر ه ها
با همه عشقا و دلبستگیها
خیلی سخته ولی چاره ندارم
جاده فریاد می زنه بیا.....................
                             (گوگوش عزیز)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر