عید هم آمد و رفت ...دل ما باز نشد اما...سال هم نوشد.....
و ما همچنان گرفتار واسیر ذهن فعالیم با افکار کهنه ... که نمی شود جلویش را گرفت و فکر نکرد...
همینطور می آید و می آید و تو را غرق می کند در خودش و به هیچ نتیجه ای هم نمی رسد ای کاش می شد
مثل تلویزیون خاموشش کرد
و گرفت خوابید ولی انگار با بالش قراردادی پنهانی دارد که تا سرت را رویش می گذاری نا خواسته
همه از همه طرف هجوم میاورند
و تو فقط می توانی قلت بزنی این ور
و قلت بزنی آن ور تا رختخواب مرگ شوی....
به هر حال به امید سالی خوب...روزهای خوب...و خوابهای خوب....
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر