۱۳۹۲ تیر ۶, پنجشنبه

دیده شود حال من...



باید بروی ، راه
یا بی راه، راهی که راه ست.

دانستن نه ایستادن است و نه رفتن است.
تو آن سوی آب و من این سوی آب!

مگر چه میشود!؟ بگذار برود!
فوقش حرفی هم نازکتر از سوره ی مریم ، تو بشنوی!

باید بروی ، گریه نکن اولاد آب!
باید برویم ، برویم جایی دور ،
دورتر فصلی که نیامده است.
آنجا که من و شما مهمانیم
اما ستاره هست ، آب هست،
روز و معنای روشنایی هم هست.

حالا حسودیم ، باشد!
چشم دیدن آینه که دشوار نیست.
باید فکری به حال رابطه ،سلام ، ستاره و تبسم کرد.
به خدا فهمیدن آبی هم سبز است
آ مثل آب ،اما آدمی...دمی ست دل من!

بیا برویم جایی دور
دورتر فصلی که می آید و نه منم ،نه تویی، و نه ما.

                                              (سید علی صالحی)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر