۱۳۹۳ فروردین ۱۱, دوشنبه

فصل ها...

و حالا بهار...

از سر دلتنگی

 




هردم از آئینه می پرسم ملول
چیستم ،دیگر،به چشمت چیستم ؟
لیک در آئینه می بینم که وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم .
                              (فروغ)                                      



دلخوشیها کم نیست


دلا خو کن به تنهایی...


یادگاران اهل درد


مهمانی چشم ودل


عصرانه


کافه 55


نمایشگاه





کلمات words

خداوند با دلواپسی زمین وآسمان و آب و حیوانات و سیارات وبعد آدم و حوا را آفرید وسرانجام دلواپس آنها به خاطر خوردن میوه گناه در بهشت شد پس خداوند ناراحت شد و آنها را از باغ عدن راند،بعد قابیل با دلواپسی هابیل راکشت .مسیح نیز دلواپسانه حقایق بسیاری را با شراب کشف کرد .بعدها خداوند چیزهای تازه ای از انسان ها گرفت و با دلتنگی دنیا را با توفانهای شدیدی ویران کرد .اما این مصیبت واقعا دلتنگ کننده ،در روزگار خوبی اتفاق افتاد وپی در پی نیز امپراطوران بزرگ مصری و بابلی وایرانی .رومی دلتنگ می شدند و در دلتنگی روزگار میگذراندند .دلتنگی بت پرستانه نتیجه اش مسیحیت گرایی بود . دلتنگی کاتولسیسیم،پروتستانیسم را در بر داشت . دلتنگی اروپا ،امریکا را در بر گرفت .دلتنگی فئودالیسم ،انگیزه ای برای انقلاب فرانسه و کاپیتالیسم و انقلاب روسیه شد .تمام این کشفیات زیبا در تابلوهای کوچکی درج شد و آنگاه من به خوبی وبا جدیت بسیار صمیمانه ای شروع به نوشتن ماجرایی در شکل مطلوبی کردم درست به خاطر ندارم اما فکر نمی کنم که در جریان نوشتن به جزییات بی رحمانه ی دلتنگی پر درد و اندوه آدم و حوا در باغ عدن پرداخته باشم بعد آنها را به شکلی دلسوزانه و به دلیل این دلتنگی در قید و بند اخلاق مطرح کرده باشم. در حالی که با دلواپسی به کارم پرداختم و تسلیم آن شدم.


کتاب دلتنگی  ترجمه فرامرز ویسی    آلبرتو موراویا  alberto  moravia    
                                                                   1907-1990 

۱۳۹۳ فروردین ۱۰, یکشنبه

فصل ها...

و حالا بهار...

مهمانی چشم و دل


یک قاب a frame


یک پنجره a window


از سر دلتنگی

هجرانی

که ایم و کجاییم
چه می گوییم و در چه کاریم؟

پاسخی کو؟



به انتظار پاسخی
             عصب می کشیم
وبه لطمه ی پژواکی
کوه وار
        در هم می شکنیم .
                             (احمد شاملو)

رقصی چنین...


یک لحظه از زندگی a life


جمعه بازار


عکسهایی که دوستشان دارم


درختها trees


۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

فصل ها...

و حالا بهار...

یار مهربان best friends



 



دلخوشیها کم نیست


کمی تا قسمتی فکر کردن


اتاقی از آن خود


یادگاران اهل درد

مهمانی چشم و دل


خاک خوب




بچه های جهان






آلبوم دیروز

 natalie  wood

۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

فصل ها...

و حالا بهار...

از سر دلتنگی

 


مرغ بی بال و پری را می کند بی آشیان
هرکه می آرد برون از کنج تنهایی مرا .


پایهایم خسته،راهم دور،انبانم تهی
کاشکی یک گردبادم تا دم گردون کشد .

پا به زنجیر خود از اشک چو شمع است تنم
تا جنون فاصله ای نیست از اینجا که منم .

                                         (صائب)

یادگاران اهل درد


هنرهای خیابانی