من شبم ، من شبم ،
توصبحی ، صبح روشن
پسرم ، پسرم
مرو از خاطر م
من بی تو ای بهار
چون گلی پژمرده ام
خسته ام خسته ام
خسته و دلمرده ام
پسرم بهانه مگیر
تو سراغ خانه مگیر
آشیانه رفته به باد
ره آشیانه مگیر
ای نگاه تو حسرت آلود
مرده در من هر آنچه بود
نشسته - دریغا
بین ما بس کوه و دشت
چه شبها چه شبها
بی تو گذشت....
(ایرج جنتی عطایی)(فریدون فرخزاد)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر