۱۳۹۴ فروردین ۳۰, یکشنبه

همیشه هستی

به یاد تو که برای پرندگان پشت شیشه دانه می ریختی............


۲ نظر:

  1. بسیار عکس زیبا و خاطره انگیزیه سالهایی که مامان بود و برای دیدنش میرفتم اغلب بعد از صبحانه نون خورد میکرد توری و کنار میزد و برای کبوترها میریخت گاهی هم ظهر بعد از ناهار کمی بهشون برنج و آب میداد و این عکس دقیقاعکس مامانه که تو حافظه من ثبته با ژاکت روی شونش روحش شاد

    پاسخحذف
  2. دقیقا روزی که این عکس رو دیدم بی اختیار گریه می کردم چون در طول بیماریش نگران پرنده های پشت پنجره اش بود .

    پاسخحذف