سالها سال بعد ،هنگامی که سرهنگ آئورلیانو بوئندیا در مقابل سربازانی که قرار بود تیربارانش کنند ایستاده بود ،بعداز ظهر دور دستی را به یاد آورد که پدرش اورا به کشف یخ برده بود . در آن زمان ،دهکده ماکوندو تنها بیست خانه کاهگلی و نئین داشت .خانه ها در ساحل رودخانه بنا شده بود .آب رودخانه زلال بود و از روی سنگهای سفید و بزرگی،شبیه به تخم جانوران ماقبل تاریخ می گذشت.جهان چنان تازه بود که بسیاری چیزها هنوز اسمی نداشتند و برای نامیدنشان می بایست با انگشت به آنها اشاره کنی .
(صفحه نخست صدسال تنهایی شاهکار گابریل گارسیا مارکز با ترجمه بهمن فرزانه )
گرچه کتابهای بسیاری را برایمان با ترجمه های زیبایش به یادگار گذاشت ولی قطعا جای او در ادبیات ایران خالی خواهد ماند چنان که صد سال تنهایی فقط و فقط با ترجمه او چرا که بایک نگاه گذرا به ترجمه های چند گانه این کتاب می توان به این مهم پی برد که او دیگر تکرار نخواهد شد .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر