۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه
دیده شود حال من...
با من از رفتن ، از احتمال
از نیامدن ،از او،از ستاره و سوسو سخن می گویی.
شانه به شانه من
با من از دقیقه زادن ،از هوا،از هوش
از هی بخند هفت سالگی سخن می کویی.
خدایا چقدر مهربانی کنار دستمان پرپر می زد و
آینه نبود تا تبسم خویش را تماشا کنیم .
(سید علی صالحی)
۱۳۹۳ اردیبهشت ۹, سهشنبه
۱۳۹۳ اردیبهشت ۸, دوشنبه
کلمات words
بیبی ساگز مقدس این همه را از کجامی آورد؟چرا او و وابستگانش همیشه در مرکز همه قرار دارند/چه جور است که او همیشه دقیقا میداند چه وقت چه کاری انجام دهد نصیحت کند پیغام بدهد بیماران را شفا بدهد ،فراریها را پنهان کند ، دوست بدارد،آشپزی کند و بازهم آشپزی کند دوست بدارد،موعظه کند،آواز بخواند ،برقصد و همه را دوست بدارد.انگار این شغل اوست و تنها شغل او .
بیبی ساگز در اثر سختی کار آهی کشید و لحظه ای بعد دوباره راست شد و یک بار دیگر بوی ناخشنودی به دماغش خورد دسته ی کج بیل را فشرد و به فکر فرو رفت.اوبه این برداشت خودش عادت داشت که هیچ کس خیر خواهش نیست ولی این نفرتی که آزادانه در هوا موج می زد،چیز تازه ای بود.از جانب سفیدپوستها نبود.در این مورد اطمینان داشت.
کتاب دلبند ترجمه شیریندخت دقیقیان اثر تونی موریسون toni morrison 1931
۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)