۱۳۹۲ اسفند ۸, پنجشنبه
۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه
۱۳۹۲ اسفند ۶, سهشنبه
۱۳۹۲ اسفند ۴, یکشنبه
کلمات words
حلق آویزشده بود
انگار هنوز نتوانسته بود باور کند مرده است.
او از پذیرش مردنش سرباز می زد.تا خاکش نمی کردند
باورش نمی شد که مرده است.
جسدش به نرمی با بادهای سحر گاهی تاب می خورد.
خوشبختانه باد در جهت مخالفی می وزید تا بوی مرگ را به مشامشان
نیاورد.می توانستند مرگ را ببینند بدون آن که مجبور باشند با آن صمیمی بشوند.
جاده خیلی متروکه بود و شبیه دست خط انسانی در حال مرگ روی تپه ها سرگردان بود.
هیولای هاوکلاین ترجمه سارا خلیلی جهرمی ریچارد براتیگان richard brautigan
1935-1984
۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه
اشتراک در:
پستها (Atom)