۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه
۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه
کلمات words
امیلی گفت: (درست در بغلی شماره ده جایی است که خانواده ی پمبرتون زندگی می کردند . وقتی مادر مارتین زنده بود.ما تمام روز از هر دو خانه به بیرون و داخل خانه ها می دویدیم میان دو خانه هیچ فرقی نمی گذاشتیم. این باغ میدان بازی ما بود.)
پس اینجا آغاز بهشت بود.می توانستم به بیرون نگاه کنم و امیلی و مارتین او را مجسم کنم که جان های خرد سالشان پر و بال می گرفت و صداهایشان از بام تا شام در این باغ همچون نوای پرندگان همیشگی بود...و به وضعیت بهترکودکی فکر کنم ، هنگامی که عشق بی آنکه بدانی اسمش چیست ، زیسته می شود. آیا عشقی که بعدها می آید قوی تر است؟ آیا آدم بالغی هست که حسرت آن را به دل نداشته باشد؟
کتاب آب کردن ای. ال.دکتروف e.l. doctorow
1931
کتاب آب کردن ای. ال.دکتروف e.l. doctorow
1931
۱۳۹۲ مرداد ۵, شنبه
۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه
پست بی نام
آیا این عکسا و چیزهایی که توشه برای بچه های امروز معنا و مفهومی داره ؟ یا اینها هم به تاریخ پیوست ؟ نه از اونجایی که همه چیز شتاب گرفته و همه برای همه چیز عجله دارند و وقتی این همه وسیله ارتباطی سریع هست و همه چیز خیلی سرسری و تند انجام می گیره دیگر کسی وقتش را برای نوشتن یک نامه از سر صبر و دلتنگی تلف نمیکنه و برای همینه که خیلی حرفها خیلی وقته که نگفته مونده...!
آ
اشتراک در:
پستها (Atom)