امیلی گفت: (درست در بغلی شماره ده جایی است که خانواده ی پمبرتون زندگی می کردند . وقتی مادر مارتین زنده بود.ما تمام روز از هر دو خانه به بیرون و داخل خانه ها می دویدیم میان دو خانه هیچ فرقی نمی گذاشتیم. این باغ میدان بازی ما بود.)
پس اینجا آغاز بهشت بود.می توانستم به بیرون نگاه کنم و امیلی و مارتین او را مجسم کنم که جان های خرد سالشان پر و بال می گرفت و صداهایشان از بام تا شام در این باغ همچون نوای پرندگان همیشگی بود...و به وضعیت بهترکودکی فکر کنم ، هنگامی که عشق بی آنکه بدانی اسمش چیست ، زیسته می شود. آیا عشقی که بعدها می آید قوی تر است؟ آیا آدم بالغی هست که حسرت آن را به دل نداشته باشد؟
کتاب آب کردن ای. ال.دکتروف e.l. doctorow
1931
کتاب آب کردن ای. ال.دکتروف e.l. doctorow
1931
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر