تنها ... (یک)
گوش کنید ای شمایان ،در منظری که به تماشا نشسته اید
و در شماره ، حماقت هایتان از گناهان نکرده ی من افزون تر است!
با شما هرگز مرا پیوندی نبوده است .
بهشت شما در آرزوی به بر کشیدن من در تب دوزخی ی انتظاری
بی انجام خاکستر خواهد شد؛تا آتشی آنچنان به دوزخ
خوف انگیزتان ارمغان برم که از تف آن دوزخیان مسکین ،
آتش پیرامونشان را چون نوشایه ایی گوارا به سر کشند .
چرا که من از هر چه با شماست ، از هر آن چه پیوندی با شما داشته
است نفرت می کنم .
از فرزندان و
از پدرم
از آغوش بوی ناکتان و
از دستهایتان که دست مرا چه بسیار که ازسرخدعه فشرده است.
از قهر و مهربانیتان
واز خویشتنم
که نا خواسته از پیکرهای شما شباهتی به ظاهر برده است...
من از دوری و نزدیکی در وحشتم .
خداوندان شما به سیزیف بی دادگر خواهند بخشید
من پرومته ی نامرادم
که از جگر خسته
کلاغان بی سرنوشت را سفره ای گسترده ام
غرور من در ابدیت رنج من است
تا به هر سلام و درود شما منقار کرکسی را بر جگرگاه خود احساس
کنم.
(احمد شاملو)
(احمد شاملو)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر