وقتی همه در کنده حضور داشتیم ، هرگز از نسل و تبار خود سوالی نمی کردیم . بس که جوان بودیم ، گذشته و ریشه ای پشت سرمان نداشتیم تا بر ملا کنیم . در روند روزها زنده بودیم . این ویژگی در مورد بزرگ ترها هم صدق می کرد . آداموف ، بابیله یا حتی دکتر ولا ، هرگز کمترین حرفی از گذشته شان نمی زدند . فقط از بودن در محیط آن روز کافه راضی وخوش بودند و من حالاست که در خود این تاسف را احساس میکنم : افسوس بووینگ در دفترش که چرا به جزییات بیشتری نپرداخته بود .
(کتاب درکافه جوانی گم شده ترجمه ساسان تبسمی)
پاتریک مودیانو patrick modiano
1945
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر