۱۳۹۲ شهریور ۳۰, شنبه

پست بی نام

پاییز آمد
و باز هم با اخوان بزرگ 
این بار از نوع دیگه...


پسندم مرغ حق را لیک با حقگویی وعزلت
من اندر انزوای خود نوای دیگری دارم

اگرچه زندگی در این خراب آباد زندان است
و من هر لحظه در خود تنگنای دیگری دارم

صباحی چند از صیف و شتا هم گر چه دربندم
ولی پاییز را در دل عزای دیگری دارم

غمین باغ مرا باشد بهار راستین : پاییز
که با این فصل من سر وصفای دیگری دارم

هزاران را بهاران در فغان آرد ؛ مرا پاییز
که هر روز و شبش حال و هوای دیگری دارم

به جان بیزارم از عقل زبونم ای جنون گل کن
که سودا و سر زنجیرهای دیگری دارم

خدای ساده لوحان را نماز و روزه بفریبد
ولیکن من برای خود خدای دیگری دارم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر