من اینجا به دنیا آمده ام روی این کشتی . ودنیا راهش به اینجا می افتاد اما هر بار فقط دوهزار نفر . از هوسها هم بگویی آن هم بود اما آن قدر که میان سرو ته کشتی جا می شد.خوب حالا به دلخواه خودت می نواختی روی صفحه کلیدی که بی پایان نبود .
این چیزی بود که من فهمیدم . زمین کشتی ای است که برای من بیش از اندازه بزرگ است ،سفری است بیش ازاندازه دور ودراز،زنی است بیش از اندازه زیبا ،عطری است بیش از اندازه تند ،آهنگی است که من نمی توانم بزنم.ببخشید ، اما من پیاده نمی شوم .اجازه بدهید برگردم .
(کتاب نووه چنتو ترجمه معصومی همدانی)
الساندرو باریکو alessandro baricco
1958
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر