وقتی پانزده ساله بودم وفکر میکردم دیگه جزوآدم بزرگا هستم مثل همه هم سن وسالای خودم دنبال این بودم که چی مد شده تا ما هم عقب نمونیم واگر امروز مینی مد بود دامن من انقدر کوتاه بود که یک بار که داشتم دنبالش میگشتم پدر خدابیامزم گفت نگرد دنبالش مادرت وقتی داشت میشستش آب رفت .یا اگر شلوار پاچه گشاد مد بود به فاصله بیست وچهار ساعت مادر نازنین پارچه خرید و برام دوخت ویاروزی که شنیدیم میدی مد شده خودم رقتم پارچه خریدم و باز هم مادر نازنین در عرض یک ساعت برای من یک دامن میدی دوخت .خوب چندسالی گذشت ومن نوزده ساله شدم واون سال شنیدیم رنگ صورتی چرک مده وبازهم با خواهر گرامی رفتیم پارچه ای به رنگ مد سال خریدیم وبازهم مادر برامون از روی ژورنال خیلی سریع طبق سلیقه خودمون پیراهن دوخت .با دوستان قرار گذاشتیم که به سینما برویم اون روز یکی از بدترین روزها بود من با این که طرح لباس رو دوست داشتم ولی زیاد راضی نبودم و نمیدونستم از چیه که ناراضی هستم به هر حال رفتیم و از لحظه ای که از خونه بیرون رفتم هرکسی رو که دیدم از دخترها و زنها از پیر و جوان هرچی تنشون بود صورتی چرک بود....هر لحظه بیشتر از خودم بدم میامد که چرا شبیه همه هستم ومنهم همون رنگی تنمه که همه وبرای اولین بارحس کردم بازیچه قرار گرفتم تازه پی بردم من اصلا رنگ صورتی رو دوست ندارم رنگ صورتی اصلا به خاطر پوست سبزه من بهم نمیامد وصورتمو خفه میکرد...به هرحال رسیدیم خونه وبه مامان جریان رو تعریف کردم و دیگه اون لباسو نپوشیدم.وبعد از اون بود که دیگه به مد کاری نداشتم وفقط به این فکر میکردم چی دوست دارم بپوشم /چی بهم میاد/باتوجه به قدوهیکلم/وچاقی ولاغریم/...وتا حالا هم همین مسیرو میروم چون معتقدم از اون جایی که چیزی به اسم مرجع تقلید رو قبول ندارم در عالم مد هم نیاز به کسی که ازش تقلید کنم را ندارم ولی شیک بودن رو دوست دارم چون باور دارم شیک بودن با پیرو مد بودن فرق میکنه .پیرو مد بودن یک عمل کورکورانه است که بدون توجه به اینکه چیزی که مد شده به من میاد یا نه دنبالش میریم ولی شیک بودن فرق می کنه شیک بودن برازندگی وشخصیت رو در نظر میگیره واین که چیزی رو که استفاده میکنیم با روح ما هماهنگه و مارو از دیگران جدا میکنه....وای هیچ وقت انقدر حرف نزده بودم.۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه
شیک...بله, مد...نه
وقتی پانزده ساله بودم وفکر میکردم دیگه جزوآدم بزرگا هستم مثل همه هم سن وسالای خودم دنبال این بودم که چی مد شده تا ما هم عقب نمونیم واگر امروز مینی مد بود دامن من انقدر کوتاه بود که یک بار که داشتم دنبالش میگشتم پدر خدابیامزم گفت نگرد دنبالش مادرت وقتی داشت میشستش آب رفت .یا اگر شلوار پاچه گشاد مد بود به فاصله بیست وچهار ساعت مادر نازنین پارچه خرید و برام دوخت ویاروزی که شنیدیم میدی مد شده خودم رقتم پارچه خریدم و باز هم مادر نازنین در عرض یک ساعت برای من یک دامن میدی دوخت .خوب چندسالی گذشت ومن نوزده ساله شدم واون سال شنیدیم رنگ صورتی چرک مده وبازهم با خواهر گرامی رفتیم پارچه ای به رنگ مد سال خریدیم وبازهم مادر برامون از روی ژورنال خیلی سریع طبق سلیقه خودمون پیراهن دوخت .با دوستان قرار گذاشتیم که به سینما برویم اون روز یکی از بدترین روزها بود من با این که طرح لباس رو دوست داشتم ولی زیاد راضی نبودم و نمیدونستم از چیه که ناراضی هستم به هر حال رفتیم و از لحظه ای که از خونه بیرون رفتم هرکسی رو که دیدم از دخترها و زنها از پیر و جوان هرچی تنشون بود صورتی چرک بود....هر لحظه بیشتر از خودم بدم میامد که چرا شبیه همه هستم ومنهم همون رنگی تنمه که همه وبرای اولین بارحس کردم بازیچه قرار گرفتم تازه پی بردم من اصلا رنگ صورتی رو دوست ندارم رنگ صورتی اصلا به خاطر پوست سبزه من بهم نمیامد وصورتمو خفه میکرد...به هرحال رسیدیم خونه وبه مامان جریان رو تعریف کردم و دیگه اون لباسو نپوشیدم.وبعد از اون بود که دیگه به مد کاری نداشتم وفقط به این فکر میکردم چی دوست دارم بپوشم /چی بهم میاد/باتوجه به قدوهیکلم/وچاقی ولاغریم/...وتا حالا هم همین مسیرو میروم چون معتقدم از اون جایی که چیزی به اسم مرجع تقلید رو قبول ندارم در عالم مد هم نیاز به کسی که ازش تقلید کنم را ندارم ولی شیک بودن رو دوست دارم چون باور دارم شیک بودن با پیرو مد بودن فرق میکنه .پیرو مد بودن یک عمل کورکورانه است که بدون توجه به اینکه چیزی که مد شده به من میاد یا نه دنبالش میریم ولی شیک بودن فرق می کنه شیک بودن برازندگی وشخصیت رو در نظر میگیره واین که چیزی رو که استفاده میکنیم با روح ما هماهنگه و مارو از دیگران جدا میکنه....وای هیچ وقت انقدر حرف نزده بودم.
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر