از بس خورده ایم فرو آتش نهان
مردم گمان برند که آبی فسرده ایم*
(بابا فغانی)
جایی که برق عصیان بر آدم صفی زد
بر ما چگونه زیبد دعوی بی گناهی*
(حافظ)
نه از مسجد فتوحی شد نه از میخانه امدادی
به هر جانب که رفتم پای امیدم به سنگ آمد*
(صائب)
شد در دل ما به دولت عشقت
غم خانه نشین و صبر آواره*
(کمال اسماعیل)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر