۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

کلمات words

 
چرا ، یک چیز. سر از کار خدای مهربونتون در نمیارم .نمایشنامه نویسیش تعریفی نداره. نمایشنامه شروع میشه بدون این که متوجه باشیم به پایان می رسه باز هم متوجه نمی شیم .و بین این دو چیه؟تکاپو و پریشانی .مبهمه.موقعیتی در کار نیست هدفی نداره معنی نداره.فقط اتفاقات غیر منتظره.آره...آره...بعضی شخصیتها خوب از آب در میان...اما آقای کشیش خود نمایشنامه چنگی به دل نمی زنه!تو تئاتر اقلا فقیرها آخرش پولدار می شن و پولدارها آدمهای خوبی می شن بدجنسها به سزای اعمالشون میرسن.این جا تو تئاتر زندگی رو اصلاح می کنیم.اما شما چی؟ریاکاره برنده میشه و بیگناهه سرش رو از دست میده.آفرینشتون این رو کم داره ،ساده دلی رو ،خوش باوری رو.من تمام زندگیم رو وقف چیزهای ساده لوحانه کردم.ساده دلی اسم دیگه ی عدالت و شفقته.بله این رو می خواستم بهتون بگم ،آقای کشیش.هر دو ما توهم می فروشیم ،سرمایه مون یکیه ،اما من به فکر تماشاچی ها هستم.            (کتاب فردریک یا تاتر بولوار)

                    اریک امانوئل اشمیت   eric emmanuel  schmit
                                                              1960

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر